آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

بچه‌دبستانی‌های شاد🌈

کاش همیشه مثل اون روزی که بارون زده بودوتمام مدرسه خیس شده بود

از زندگی لذت میبردیم
گودال های زیادی بودن که روی زمین آب بارون درآن ها جمع شده بود
وما چندتا بچه دبستانی
تواون گودال ها میپریدیم ومثل موش آب کشیده به کلاس برمیگشتیم
ماخیس بودیم وحتی نمیتونستیم روی نیمکت بشینیم ومن داخل کفش هامم پرآب بود!

همه به چشم دیوونه یاخل وچل بودن بهمون نگاه میکردن
ومعلم هم سرزنش میکرد که این چه‌کاری بود؟
ولی چه اهمیتی داشت؟
ما توهمون چند دقیقه خوب زندگی کردیم..
توهمون چند دقیقه ازته دل خندیدیم
وباتمام وجود ازش لذت بردیم

الف_ع🌻

پ.ن:من هنوز دارم لذت میبرم^_^

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

قوی و ضعیف

به عقیده من آدم ها در تجربه کردن حوادث ورویداد های ناگوار دو دسته هستند:
آن دسته که درد میکشند وسپس نه تنها از آن حادثه واتفاق

درس میگیرند،بلکه شخصیت وریشه‌ی وجودشان را قوی تر میکنند

تا آن رویداد پایان یابد وعذاب تکرار نشود
ودیگری دسته‌ای هستند که
به هر نحوی ودرهر موقعیتی
نمیتوانند پاپس بکشند وروح غمدار خود را از یک گودالی مملو از درد وعذاب بیرون بکشند
اگر هم ان موقعیت ورخداد ملال آور توسط دیگری یا به کل تمام شود
ممکن است بارها برایشان اتفاق بیوفتد ودرسی نگیرند
قدرت نمیگیرند وضعیف باقی میمانند.

الف_ع🌻

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان