آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

🌻

دیشب برای آخرین بار
طبق روتین شبانه لیوان رو پر آب کردم به سمت تخت رفتم
وزمانی که دست انداختم تا قرصم رو بخورم
قرصی باقی نمونده بود
تموم شد..بالاخره تموم شد وچقدر خوشحالم

پیش خودم گفتم:
به زندگی نرمال خوش اومدی:)
Get out of hell..

_

وی خودش را گول می‌زند که مشکلاتش از قرص بوده:)

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

Blue Sea Bride🌊

صبح روز قبل کنارجاده ایستاده بودم

موزیک گوش میدادم...



و اشک میریختم
باخودم فکر میکردم که اگر الان به سمت یک کامیون برم
هیچ ترس و اندوهی ندارم
حتی حس شادی هم ندارم
هیچ حسی
ازکنار جوب که رد میشدم یک گربه‌ی مرده رو دیدم و ایستادم نگاهش کردم
توی خودش پیچیده بود وافکار من زنده میشد..
رفتم سرکار ونمیتونستم باکسی صحبت کنم
یاحتی نگاه کنم
حس میکردم امواج وهاله‌منفی شدیدی درمن هست که اگر باکسی‌دم خور بشم
ممکنه متوجه بشه
ممکنه بفهمه..
_
عصر روز قبل
انقدرحال خوبی داشتم که بلند شدم وبعد مدت ها به خودم رسیدم
کمی آرایش کردم
چتری هامو مرتب کردم و
لباس خوبم رو پوشیدم
رفتم یه قهوه گرفتم وبایه آخیش ، به شدتتتتت ازش لذت بردم
سر کار مقداری شیرینی بردم
کلی حرف زدم ،خندیدم،ارتباط گرفتم
وبعد مثل روزای قبل
از حال صبحم متعجب شدم..!
_
شب قبل
حس کردم که چقدر تنهام
چون نمیتونم ازاین ها به راحتی باکسی صحبت کنم..

نمیتونم‌به راحتی خودم باشم 

پیش خودم میگم:

چه نیازی به دلسوزی دیگری دارم؟

کاش همه بفهمن کسی که حالش بده نیازی به دلسوزی وترحم نداره!!

_

امروز صبح همکارم گفت:
از وجود تو آرامش میباره من خودم اصلا اینجوری نیستم!
...
آره
من خیلی آرومم!

۵ موافق ۰ مخالف

خمیر من را چه کسی جابه جاکرد؟!

موزیکم را پلی کردم
ومیخواستم تمام فشارهای جهان را روی یک تکه خمیر بی زبان وبیچاره پیاده کنم
میخواستم صورتکی غمگین یا وحشت زده بسازم
صورتکی اشک ریزان
یا بال هایی که همچون بال پروانه تکه‌تکه شده وهرتکه اش یک گوشه‌ی خانه افتاده
هرچیزی که از قلب سیاهم عبورمی‌کند
اما دست انداختم و
خمیرنبود..
_
فقط من و



۳ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان