آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

فرار از نقطه اَمن

اگر کوشش وخطا نکنم..
شکست نخورم
چطور میفهمم که راه درست برای من چیست؟چطور بدون کوشش وخطا به نتیجه برسم؟
من هنوز هم شکست میخورم،اما تمام شکست ها قسمتی از راه است،
تابه نقطه ی درستی مثل هدف و..برسیم
اگر قرارباشد یک گوشه بنشینم و فقط دنیارا تماشاکنم،

راه های مختلف را امتحان نکنم ،تلاش نکنم

اگر قرارباشد به دیگری متکی بمانم
وازدایره امن وگرمم درزندگی فراتر نروم
پس هیچ زمان به کمال حقیقی نخواهم رسید..
دایره‌ی امن برای ما تازمانی خوب است که سکون میخواهیم..برای رشد باید تلاش کرد وشکست خورد ودوباره تلاش کرد....چراکه آن زمان تازه جوانه میزنیم!
همان شکست ها مارا به مرور بزرگ میکند:)

چه کسی میداند چه غم ها وشکست هایی را حقیقتا متحمل شدیم تابه همین نقطه برسیم؟
هرزمان که شکست خوردم حتی بعد از به سختی تکاندن غم ها از روی خود

در ذهنم تکرارکردم :حالاقوی ترشدی..شکوفه زدی🌱

و هرکدام ازاین شکوفه های جدید درخت زندگی مرا پر بار تر میکند..ریشه هایم راقوی تر!

الف_ع🌻

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

💫"لوموس"⚡

کسی که در تاریک ترین لحظات بوده و
" ازآن گذر کرده "
معنای امیدواری را خوب میفهمد..
گاهی یادمان میرود که چه چیزهایی را تجربه کردیم

((مثلا ازخود میپرسی چرا انقدر امیدواری؟))
سپس مثل پریدن داخل

قدح خاطرات در هری پاتر صاف توی لحظاتی میوفتی

که زندگی را رسما وداع گفته بودی..
دوباره با همان لحظات زجر میکشی
وبعد که به صحنه‌ی اکنون میرسی..
" اکنونی که قلبت شکفته است و قوی ترشدی "
میفهمی ، اگر ان شب ها واقعا دگر هیچ میشدی
تمام این خوشی ها واین قدرت را ازدست داده بودی!!
پیش خود میگویم دیگر نخندیده بودم
احساسات نابی را تجربه نکرده بودم
خودم را پیدانکرده بودم..
.
آه لعنتی خب ان موقع خیلی بی ثمر میمردم!
ودنیا کاملا بدونِ من میشد..
.
خوشحالم که از قعر تاریکی به این روشنایی صعود کرده ام..
قلبم شکفته است
وبا امید میتپد..
من ازآن لحظه‌ی مرگ عبور کردم وتصمیم گرفتم که

لااقل یاشاد بمیرم یا برای چیزی که واقعا ارزشمند است!


به قول یوستین گاردر نویسنده مورد علاقم ؛)

((بدون دریافت شگفتی زندگی تصور مرگ نیزناممکن است.))

.

_لوموس:یک وِرد در کتاب "هری‌پاتر" برای روشنایی💫

.

الف_ع🌻

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مرگ‌ اورا زنده‌ خواهدکرد

مرگ اورا زنده کرد.‌.
میدانی تاقبل از مرگش،
کسی روزگار جوانی اش که مقاوم وخندان بود
یادش نمیامد.
تنها چهره ی درهم فرورفته ای را میدیدند
که بزودی ازمیانشان میرود
اما زمانی که مرد،

این مرگ بود که به اطرافیانش
عشق نسبت به اورا بخشید
او یکهو تصویری خندان وشاداب شد.‌‌.
مهربان ومقاوم
یک بت ستودنی که دیگر هیچوقت لمس نخواهد شد..
انقدر هاکه فکر میکنیم مرگ‌چیز بدی هم نیست!

عشق میبخشد و
مارابیشتر از زندگی برای آدمیان خاص میکند‌.

الف_ع🌻

پ.ن:البته یه تعدادی هم‌وجود دارن که تو"زندگی‌"خاص هستند:)

۴ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

دورِ باطل

راه ما طولانیست وجاده ای ناهموار پیش روداریم
اما روی یک دور باطل گیرافتاده ایم
ومدام همان را تکرارمیکنیم
هنوز شاید به وسط جاده هم نرسیده باشیم که این همه کج رَوی خسته‌مان کرده..
ازنفس افتاده و کلی حرف بارِ یکدیگر میکنیم
که اینجا مقصر من‌بودم یاتو؟
توگفتی که این‌دور باطل را هی تکرارکنیم یامن؟
اصلا چه شد‌که جاده اصلی را رهاکردیم؟

.

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

حیات

گاهی رشته ی وابستگی ما که متصل به حیات است

بسیار نازک میشود.‌.

وهرلحظه فکرمیکنی ممکن است همین حالا پاره شود!

انسان ها باید، دلخوشی های کوچکی هم که شده داشته باشند

تا این رشته از بین نرود..

حتی اگر خودمان همچو شیشه درخود شکستیم وفرو ریختیم

برای آن دلخوشی ها این رشته را محکم نگهش می داریم..

الف_ع🌻

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

خوب وبد داره!

حقیقتا تنهایی مارا میبلعد

درهر لحظه ومکان فرقی ندارد

تنهایی ازنوع خوبش گاهی انقدر شیرین میشود

که به سختی میتوان آن را بادیگران نیز به اشتراک گذاشت

اما با آن تنهاییِ غمناک چه میتوان کرد؟

قطعا همه ما انسان ها چه شاد باشیم وچه ناخوش

هردویشان را هرروز باخودمان حمل میکنیم..

الف_ع🌻

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان