آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

شیرینی‌فروشِ لنگ دراز🍰🍦

یادمه بچه که بودم یه همسایه‌ی شیرینی فروش داشتیم که "آقای فرجی"

صداش میکردیم..

 برعکس تصورما لاغر ولنگ دراز بود؛)همیشه ازخودمون میپرسیدیم توعالم بچگی

که چرا با این همه شیرینییی چاق نمیشه!!!
البته الحق که چنین همسایه ای نعمته..همیشه کوچه بوی خوبی میداد وازبچگی تا زمانی که ازاونجا بریم پاتوق من بود
چه توبچگی که باخواهربرادرام میرفتیم وروی شیرینی ها قفلی میزدیم وتهش یه آیدین یانوشابه میگرفتیم میومدیم بیرون
چه تودوران چهارم دبستان که من اولین رفیق صمیمی خودمو پیداکرده بودم
وپول روزانه مونو تومدرسه خرج نمیکردیم چون دوتاعشق بستنی بودیم
ومیومدیم از"اقای فرجی"که تازه بستنی قیفی دستگاهی آورده بود بستنی میگرفتیم
چه کیفی هم میکردیم!اصلا کل لذت سال چهارم دبستان من به همون بستنی قیفی ورفیق شفیقم "فاطمه"بود
بافاطمه بستنی میخوردیم وازکوچه تنگا ردمیشدیم،بستنی میخوردیم ودردودل میکردیم بستنی میخوردیمو....
شاید ازهمون موقع بودکه بستنی رفت توقلب من(شایدخیلی مسخره باشه که چیزی رو مثل غذا یا شئ عاشقانه دوست داشته باشیم اما خب من عاشق بستنی شدم متاسفانه)
ازاونجایی که هیچوقت هم لازم نیست ازبستنی انتظاری داشته باشم وباهاش جدل کنم،فکرمیکنم این عشق ابدی باشه:)))
تا گور وپای مرگ،تا لرزان شدن دست ها وچرکیده شدن پوست..
بگذریم


این شیرینی نارنجکی ها دقیقا مثل تصورمن شد از دوران کودکی
اون موقعی که شیرینی فروش مهربون باظاهری بامزه و پاهای درااز

دلش به حال مابچه ها میسوخت یه لبخند میزد کل لپاش سرخ میشد و

 یه پاکت شیرینی نارنجکی میداد دستمون؛)

وای خدای من انگار دنیارو میزاشت توی دستمون:)
(هرچند من وخواهر بردارم سیرمونی نداشتیم همیشه درحال خوراکی خوردن○_○)
خلاصه

"آقای فرجی" عزیز شیرینی فروش بامزه ولنگ دراز:)
ماکه تورو یادمون نمیره
این دست سازه ی منم به‌یاد تو..

(وی احساساتی شده اشک میریزد...)

الف🌻ع

.

پ.ن:آی دی روی عکس برای پیج‌اینستاییم هست که قراره کاری بشه:)✌

۸ موافق ۰ مخالف
منم چقدر دلم میخواد یه شیرینی فروشی نزدیک خونمون میبود . البته کنار مدرسمون یه شیرینی پزی بود با اون بوهای خوشمزه وایییی . باید یه پست قشنگ براش بنویسم

منممم دلم میخوادد:)

خدایی نعمتن
جالب میشه پستت:)

سلام سلام سلام.
چه زیبا و دلذیر نوشتید و خیلی قشنگ بود. :)

سلااام

ممنون واقعا:)

ای بابا من فکر کردم خوردنی هست :))
متاسافنه آدم اجتماعی نیستم :دی
آها پس اسم آریتی به خاطر مینیاتوری بودن کارهات هست.
امیدوارم موفق باشی :)

اگر خوردنی بودن خیلی خوب میشدکه:)

متاسفانه نداره، هرکس یه جوره دیگه✌
بلهه آریتی رو دقیقا به همین خاطر انتخاب کردم
ممنونممم همچنین🌹

چقدر این فرسته حس خوب زیادی داشت.
اولین باره شیرینی نارنجی به
این کوچیکی می‌بینم. داخلش خامه هست؟
حالا من اینستا ندارم ولی آدرس هم مشخص نیست.
ان شاء اللّه قراره چه کاری باشه؟

دقیقا خودمم خیلی حس خوبی گرفتم:)
درواقع با خمیر درست شده خمیر کارمینیاتوری که خشک میشه ومثل خمیرعروسک سازی هست:)
-
چه جالب اینستاندارین..یه مدت منم میخواستم حذف کنم چون حس خوبی ازش نمیگیرم
اما خب این کار باعث شد که الان تایم هم براش میزارم...
-
قراره همینجور دست سازه های مینیاتوری رو بزارم والبته دست سازه های دیگه..

یه خاطره خوشمزه

:)

سلام :) چه خاطره و کاردستی قشنگی :)

سلاممم

مرسیی ازنگاهت:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان