آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

کوتاه

به گرمای جسمی دیگر نیاز دارم
تا کمی حس کنم زنده هستم.
_

کسی مراصدا زد

_مچکرم که از شر افکارم نجاتم دادی
_

مشکلاتی که کوچک بودند وباهمان کوچکیِ انبار شده
کمرش را خم میکردند.
شایدهم او بسیار ضعیف بود
کمر نحیفی داشت که زیر مشکلات کوچک دوام نمیاورد.

_

یک‌آن فهمیدم که من زنی زیبا

پر از شور زندگی
رویا وعشق هستم که نباید زیر بار افسردگی تَلَف شود

_

یک نفر حس هایم را به من تزریق کند..

_

موزیک رو تغییر دادم چون حسش مناسب تربود:)
۵ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان