آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

سایه ام کجاست

انعکاسم را پیدانمیکنم جناب..شما دراین مغازه سایه نمیفروشید؟

_عقلت را ازدست دادی دخترجان،به مغازه که نه به دکتربرو!

(پیاده رو..قدم زنان..مطب)

+سلام دکتر!

اول انعکاسم را در آیینه گم کردم..حالا میگویند عقلم نیز ازدست رفته..

من ک میدانم عقل دارم،حالا ازین ها که بگذریم 

شما تاحالا انعکاس کسی را با دارو به او برگرداندی؟

_با دارو که هیچ خانوم،با روانکاوی هم نمیتوانم انعکاست را برگردانم..

ولی تعریف کن ببینم ازکجا فهمیدی که نیست؟

+مردم فکرمیکنند اورا نمیبینم

چراخب میدیدمش!چشمانم سالم است،عقلم سالم است

اما حسی نسبت بهش نداشتم!

مگر انعکاسم نباید سایه ای ازخود من باشد؟

یک روز فهمیدم که دوستش ندارم

نه طرز راه رفتنش را

نه حتی لباس هایش

این که اصلا انعکاس من نیست!

بعد ازچندروز دیگر ندیدمش

یعنی شایدنخواستم که ببینمش،سرگردان شدم

نمیدانم کجا دنبالش بگردم!

مگر آدمِ بی سایه وبدون انعکاس میشود؟

اصلا دکتر بگواین جماعت چرا نمیتوانند راهنمایی کنند مرا؟

_فکر میکنی این جماعت اصلا سایه ی خود را میبینند

یا اگر میبینند،آن را کاملا با تعقل پذیرفته اند..

که تورا نیز راهنمایی کنند؟

بگذار تنها یک چیز بگویم،

دقیقا زمانی که میفهمی انعکاسی داری وگمش میکنی

میتوانی پیدایش هم بکنی

چون به جستجو پرداخته ای واین قدم اول است.

الف_ع🌻

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان