آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

عطیه‌ی ما🌱

من باقی مانده‌ی خاکستری بیش نیستم

همچو پس‌مانده‌ی یک گیاه..
باقی‌مانده ای که سال هابعد

از قفسه سینه ام گیاهی رشد خواهد کرد،بروی پیکر خاکستری ام خانه ای باعشق بناخواهد شد ویا کودکی روی پاهای ازدست رفته ام میدود..
من همینقدر ناچیز روزگاری چنان باغرور راه میرفتم که زمین زیر پایم راهیچ شمارم..
براستی چیستیم ماکه چنین به خود میبالیم؟
اگرانیشتین ویاگالیله باشیم شاید انقدر در انتهای این خط زمانی زندگی مان ،انقدر ناچیز نباشیم
بگذر از تفکراینکه به یادما دراین جهان خواهند ماند..
گاهی فکر میکنم یاد کافی نیست‌..باید امضای ما،اثری از قلب ویا انگشتمان در این جهان بماند
براستی آمده ایم که چه کنیم؟
برپهنای زندگی و"عمق موهای خرگوشی در دست شعبده باز"

(در کتاب دنیای سوفی_جهان به خرگوشی تشبیه شده دردستان شعبده باز"خدا")
راه میرویم،پول درمیاوریم،میخوریم ومیخوابیم..وشاید گه گاهی از یک کتاب وتلاشی سخت برای پیشرفت ویانوشیدن چایی لذت بردیم

شاید ازبچه‌داری لذت بردیم،از خریدن خانه ای در میانسالی ویاجوانی..
پس کجاست آن رصالت ما..هدف از خلقت ما ،همین بوده؟
و کجاست آن عطیه ای که (درکتاب بریدا)میگویند هرکس دارد..
وعطیه هایی که درپس افکار سطحی وخُرد گم شدند
وهیچوقت مجال نکردیم از تلاش برای بدست آوردن پول های کاغذی دست برداریم..ازبچه داری و دلبری برای ازدواج کردن دست برداریم
ازهمه چیز که در سطح زندگی مان قرار دارد دست برداریم وبه عمق فرو رویم
واین عطیه را دریابیم..
اینچنین است که همینقدر ناچیز میمیریم
میدانی؟
این کره خاکی را ازدور نگاه کن..
میلیارد ها آدم را تا به تاریخ امروز درون دلش بلعیده
کره زمین و ١٠٧ میلیارد مُرده
وحالا تو آن ها را تنها یک درخت ،یک منظره و یا یک بنا میبینی..

کجاست اثر قلب وامضای آن ها؟
.
.
پ.ن:بنظرم ادمای کمی هستن که عطیه خودشون رو دریافتن و آگاهن!

(عطیه:مثل یک استعداد یا یه هدیه ی الهی)

وخوشحالم که حداقل باچنین "ادمی"اشناشدم که انگیزه ای بشه منم خودمو دریابم وبه خواب عمیق پشت موهای خرگوش فرو نرم!❤

.

پ.ن۲:بنظرتون جز عشق اطرافیانمون به ماکه حتی پس ازمرگ هم وجود داره،دیگه چه اثری ازما توی این کره خاکی میمونه؟؟؟

۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان