آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

جهان موازی ما

درحال حاضر دریک جهان موازی زندگی میکنیم..

البته این یک تئوری ویا فرضیه است!
ما بسیاری از ادم هارا نمیبینیم درحالی که جسم آن ها درهمین جهان ما وجود دارد کنار ما راه میروند زندگی میکنند..چنگ به خرافه ها نمیزنیم هیچکدام روح نیستند وبه اندازه همان دستگاه تنفسی ما دی اکسید خرج میکنند.
کلیشه ای هم بر عدم اهمیت ما به این افراد نیست که ازاین جهت نامرئی شوند..
تمام ماکنار هم زندگی میکنیم اما درجهان هایی متفاوت!
وبازهم فراتر از کلیشه های طرز عقیده وطرز زندگی..
ازجهت بیداری و خاموش بودن در جهان هایی مختلف زندگی میکنیم
گاهی بایک شخص بیدار که هم کلام میشوی شایدبنظرت دیوانه بیاید نه از باب شعر وعلم..
ازباب چیزی فراتر به نام وجود وریشه
که به شعر وعلم وهنر و...هم سرایت میکند
اینگونه است که اگر دورنمای کره زمین راببینی
جمعیتی درخاموشی به سر میبرند وجمعیتی در بیداری
ویک پرده‌ی نامرئی میانشان کشیده شده
مگر یک انسان بیدار گاهی بیاید وتنه ای بزند تا این زنجیره رشد پیدا کند و جهان مملو از هوشیاری شود..

الف_ع🌻

.

۲ موافق ۰ مخالف
از این جهت امکان‌پذیر نیست که بعصی از افراد خانواده‌اشون را از دست دادند و یا تجربه چنان بدی داشتند که نمی‌تونند پذیرای افراد جدید باشند.

بله درسته

اتفاقا امروز دیدم یه نوع صندلی مشابه ایده‌ام ساختند. :))
به هر حال برای بعضی از افراد امکان پذیر نیست که بغل کردن را تجربه کنند.

چقدر جالب..البته من گاهی میبینم یه ایده ام رو شخص دیگری ساخته عصبی میشم
ولی در کل عمل خوبیه چه به دست ما ساخته بشه چه کس دیگه..
متوجه نمیشم ولی چرا امکان پذیرنیست؟

نه والا من که هوشیار نشدم فقط خاطرم هست که آن زمان مثلاً هم اتاقیم حرف‌هایی از هدف زندگی می‌زد که من عصبانی می‌شدم. ولی الان اگه بشنوم فقط از کنارشون رد می‌شم.
---------------------------
اعتراف می‌کنم که دیشب داشتم به این فکر می‌کردم که در دنیای موازی ربات‌های بغل‌کننده ساختم :))

در هر صورت شروعش روداشین دیگه..
بنظرم جالبن والبته غمناک..شاید به تنهایی انسان اضافه کنن!

نبودن در عین بودن
مصرف کننده هایی که فقط چیزی ارائه نمیدن.
جالبه

بله بله دقیقا
:)

سلام
قالب جدید مبارک باشه خیلی قشنگه که رنگش با گذر زمان تغییر می‌کنه. بسی کیف کردیم.
فونت‌ هم زیباست.
در زمان خوابگاه من این تفاوت دنیاها را لمس کردم. آن زمان 18 سال بیشتر نداشتم و به این تفاوت‌ها کلی واکنش نشان می‌دادم و ناراحت می‌شدم. :))
بعدش در ارشد فکر کردم بزرگ شدم ولی یک سری موجودات عجیبی دیدم که فهمیدم همیشه آدم‌هایی هستند که طرز تفکرشون منزجر کننده باشه و بهتره دور شدن یاد بگیرم.
دیشب داشتم به اینکه توی دنیای موازی مشغول به چه کاری هستم فکر می‌کردم. مواجه شدن با تیتر شما برام جالب بود.

سلامم ممنونم از نگاهتون:)
بنظر خودم هم حال وهوای خوبی میده این رنگ عوض کردنش..
جالبه دقیقا در سنی که باید انگار هوشیار شدین واین خیلی خوبه
گاهی فکر میکنم بعضی ادما تا اخر عمر خواب میمونن!
و..
چه خوب که مطلبم به ذهن شماهم نزدیک بود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان