آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

کهکشان

کاش از دیدگانِ من به خودت مینگریستی..

آنوقت کهکشانِ شگفت آورِ مقابل چشمانت 

تورانیز شوکه میکرد..

کهکشانی که زندگی را در خودش جای داده

وهیچ زمان دست از درخشیدن برنمی دارد.

الف_ع🌻

۱ موافق ۰ مخالف
من اینو که خوندم یاد یه شعر از فروغ افتادم که توش میگه:
رنگ چشمش را چه می پرسی ز من
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد
آتشی کز دیدگانش سر کشید
این دل دیوانه را در بند کرد.
البته که همیشه همینجوریه گاهی وقت هاممکنه در بین این حجم عظیم از هرج و مرج زندگی با آدم هایی یا شاید بهتره بگم آدمی بر خورد کنیم که از هر زاویه مبهوتش میشیم و این مختص چشم نیست؛)
اما اگه بخوایم از جاذبه این عضو توی صورت اون فرد بگیم که به نظر در قالب کلمات نمیشه و چیزی بسیار فرا تر از اعجاب کهکشانه؛)

چقدرخوشحال شدم که عمیقا درک کردی این متنو

ودقیقا چیزی که منم حس کردم به زبون آوردی♡

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان