آفتابگردون

ترانه میشوم..قلم میشوم شعر میشوم.. تا از ذرات وجود من براین خاک باقی بماند

"تجزیه"

متاسفانه باید شرمساری خودم را به اطلاع آن ذهن خیال پردازو رویا بین برسانم

چراکه واقعیت تخیلاتم را دارد تجزیه میکند.

حالا تخیلات وآن زندگی رویایی وافکار رویایی ام که شبانه روز

بال وپرشان میدادم نیز مرا تجزیه میکنند.

چراکه ازمن تغذیه میکردند پس راه فراری نیزندارند..

شایداگردقیق ترشوم بایدبگویم 

که واقعیت

تخیلاتم رابه همراه خودم تجزیه میکند.

دیگر چیزی از رویاها وقصه‌های پریان که 

مآمن آرامش من درشب ها بود باقی نمی‌ماند

وزمانی که ذهن به آرامش نرسد وبستر خود را گم کند 

یا ازدست بدهد شخص نیز ازدست میرود.

این ازدست رفتن معنای بدی ندارد به این معناست که ممکن است به جنون برسد

یا به پوچی دامن زند وبا سایه‌‌ای عظیم به نام افسردگی دست به یخه شود.

شاید هم مثل خیلی ها که سایه‌شان هم مثل روحشان کمرنگ شده 

خیلی چیزهارا حس نکند وفقط به زندگی ادامه دهد!!

درنتیجه فقط میخواهم بگویم که تخیل ورویا برای انسانی همچو من که باآن بزرگ شدم

بسیار بسیار ضروری است لطفایک نفر بیاید وآن را به من برگرداند

یاکه نه دست کم چندراه چاره ارائه دهد.

باتشکر🌼

_

اشتباهات املایی رو یادآورشوید:)

۵ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

تنظیمات کارخانه

روزهای زیبایی بود.

کجارفتند؟........

_

رفیقم میگوید ازلحاظ روحی نیازبه یک آغوش داری

تا دردت را تسکین دهد.

اما من نیازبه هیچ آغوش ومحبتی ندارم

دردی برای تسکین دادن ندارم

حتی شاید دراین چندسال اخیرعمرم انقدر بی حس وبی نیاز نبوده ام.

نیازدارم که به تنظیمات کارخانه برگردم

ریستارت شوم

بازگردم...

وهمه چیز پاک شود..

واین پاک شدن شیرین خواهدبود!فکرکن یک‌آن بازگردی به لحظات اولیه زندگی

وبعدها متوجه شوی که تمام این ها یک خواب بوده است..

حالاشاید زیباتر بسازی..

خوشحال خواهی شدیاناراحت؟

.

_خودم:خوشحال!

البته من بیشتر میخوام اگر قراره مثلا ۶۰سال عمرکنم

کلش رو توی یه روز تکراری تابستونی درحالی که ۷سال بیشترندارم

وباخواهربرادرام بستنی به دست توی کوچه راه میرم ، بگذرونم وتمام.

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان